رازها همیشه در چهارچوب آدمها قرار نمیگیرند. گاهی رازی مربوط به یک فرهنگ است و گاهی مربوط به جهان. البته اینجور وقتها اسم دیگری به خود میگیرند؛ مانند اکتشاف، مانند حق.
گاهی حق، نام دیگر راز است. وقتی حقی به صاحبش میرسد، راز برملا میشود. اینجور رازها را نباید پیش خودت نگه داری. باید به تمام آنهایی که اطرافت هستند بگویی. باید جهان را از حقانیت با خبر کنی.
او یک راز بزرگ در قلبش داشت. رازی میان خودش و خدا. او که رسالت هدایت مسلمانان بر دوشش بود و نامش محمد(ص). شاید حقانیت، نام دیگر او باشد، از بس که در آن روزگار حق را ادامه می داد.
- او حق را روایت می کرد
اِنَّ مَثَلَ عیسَی عِندَ الله کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ
در واقع مَثَل عیسی(ع) نزد خدا همچون خلقت آدمع است که او را از خاک آفرید سپس به او گفت باش، پس وجود یافت.
(سورهی آلعمران، آیهی 95)
این آیه داستان روایت آنروز بود. او حق را روایت میکرد و میگفت عیسی بندهی خداست نه پسرش، مخلوق است نه خالق.
کلمههاي او، سراسر حق بودند که در فضا پراکنده میشدند اما مسیحیان نجران نمیپذیرفتند و هربار بهانهای میآوردند.
او از شباهت آفرینش حضرت آدم(ع) با عیسی(ع) حرف زد. نجرانیها سکوت کردند و دست آخر دوباره گفتند حرفهایش را نمیپذیرند.
- اگر با عزیزانش بیاید...
فَمَن حَاجَّکَ فیه من بَعدِ مَا جَاءَکَ منَ العلمِ فَقُل تَعَالَوا نَدعُ اَبنَاءَ نَا وَ اَبنَاءَکُم وَ نسَاءَنَا وَ نسَاءَکُم وَ اَنفُسَنَا وَ اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الکَاذِبِینَ
پس هربار که در اینباره پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجه کند (دليل بياورد) بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم. سپس مباهله1 کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم
(سورهی آلعمران، آیهی 16)
حق باید حضور داشته باشد. او این راز را به آنها گفت، اما نپذیرفتند. آیهی مباهله نازل شد و او پایان حق را به صاحب اصلیاش سپرد.
نجرانیها گفتند اگر محمد(ص) با آدمهای زیادی بیاید معلوم است حق با او نیست و میخواهد با جدال، کارش را پیش ببرد. اما اگر با افرادی کم، با عزیزان و خردسالانش آمد یعنی حق با اوست و نباید مباهله کرد که در این صورت نابودی در انتظار ماست.
پیامبر(ص) با اهل بیتش برای مباهله رفت. با افراد کم، عزیزان و خردسالانش. با علی(ع) و فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع). نجرانیها که این صحنه را دیدند، دانستند حق با پیامبر(ص) است و حقانیت را پذیرفتند. مخلوقبودن عیسی(ع) را پذیرفتند و وارد مباهله نشدند.
- رازی که برای خداست
گاهی حق بزرگ میشود، تمام آدمها و تمام جهان را در بر میگیرد. گاهی حق آنقدر عظیم است که ابتدا و انتهایش به خدا میرسد. راز خلقت حضرت عیسی(ع)، رازی که جهان باید از آن با خبر میشد و میدانست که معجزهای عظیم است، رازی که سراپا حق بود، برای خداست.
اگر نجرانیها چنین حقی را نمیپذیرفتند، اگر داستان به مباهله ختم میشد، نقطهی آخر اتفاقی بود که تنها خدا میدانست چگونه است.
او که نامش محمد(ص) بود و رازی داشت میان خودش و خدا، گفت: «به آن خدایی که جانم در دست اوست هلاکت تا بالای سر اهل نجران رسیده بود و اگر مباهله می کردند بیابان زیر پایشان شعلهور میشد و در آخر خدای تعالی نجران و اهلش را منقرض میکرد.»2
- رازهای روزهای بزرگ
وقتی از رازی با خبر میشوی چه حسی داری؟ آنروز جهان از راز باشکوهی خبردار شد. حقانیت پیامبر(ص)، حقانیت اهل بیت او و مخلوقبودن عیسی(ع) بازگو شد.
دانستن رازی تا این حد بزرگ چهقدر هیجانانگیز است؟ اینکه بدانی خدا رازی را که متعلق به آفرینش بوده برایت برملا کرده است.
هنوز فکر میکنم ابعاد برملانشدهی دیگری در واقعهی آنروز نهفته است. میدانم آنروز، روزی بزرگ بود و روزهای بزرگ، رازهای زیادی در قلبشان دارند.
با من از رازهای آفرینش حرف بزن. دلم را برای پذیرفتن معجزههای بزرگی که در طول زمان اتفاق افتادهاند آماده کن؛ آنطور که مباهلهای میانمان در کار نباشد.
پينوشت:
1. مباهله به معنای لعنتکردن یکدیگر و نفرینکردن است.
در مباهله افرادی که دربارهي يك مسئلهي مذهبی مهم بحث و اختلاف نظر جدي دارند در یکجا جمع ميشوند و به درگاه خدا تضرع ميکنند و از او ميخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
2. ترجمهی تفسیر المیزان، جلد سوم، صفحهي 366.
نظر شما